وبلاگicon
as sky falls
as sky falls
ایول ذکاوت

یه کشاورز پیر به پسرش که تو زندان بود نامه نوشت که : پسرم امسال نمیتونم چیزی بکارم تو زمین . چون تو نیستی که زمین رو شخم بزنی .....

پسر در جواب نامه بهش گفت : پدر جان حتی فکر شخم زدن زمین رو هم نکن . چون من پولایی که دزدیدم رو توی اون زمین قایم کردم ...

پلیسها نامه پسر رو خوندن و سریع رفتن به اون زمین شروع کردن به کندن ولی هیچی پیدا نکردن.

فردای اون روز پسر دوباره نامه داد به پدرش : حالا زمینت آمادست پدر .... این بهترین کمکی بود که تونستم از اینجا بکنم 

| سارا | 13 مهر 1391برچسب:مطلب قشنگ,داستان زیبا,داستان قشنگ زکاوت پسر,