یه کشاورز پیر به پسرش که تو زندان بود نامه نوشت که : پسرم امسال نمیتونم چیزی بکارم تو زمین . چون تو نیستی که زمین رو شخم بزنی .....
پسر در جواب نامه بهش گفت : پدر جان حتی فکر شخم زدن زمین رو هم نکن . چون من پولایی که دزدیدم رو توی اون زمین قایم کردم ...
پلیسها نامه پسر رو خوندن و سریع رفتن به اون زمین شروع کردن به کندن ولی هیچی پیدا نکردن.
فردای اون روز پسر دوباره نامه داد به پدرش : حالا زمینت آمادست پدر .... این بهترین کمکی بود که تونستم از اینجا بکنم